از این رو هرچه قدرت اجتماعی در چارچوب روابط مالکیت خصوصی تکامل یافته تر و بزرگ تر باشد
انسان خود خواه تر و غیر اجتماعی تر و از طبیعت و سرشت خویش بیگانه تر می شود
در این رابطه مارکس محتوای تقسیم کار نیز شکافته و می نویسد
به همان گونه که مبادله ی محصولات فعالیت انسان به معامله و تجارت تبدیل می شود تبادل فعالیت
و تکامل آن به شکل تقسیم کار ظاهر می گردد پدیده یی که انسان را هر چه بیشتر به موجودی انتزاعی
و به یک ابزار ماشینی تبدیل می کند و از نظر جسمی و معنوی او را به یک هیولا بدل می سازد
دقیقاً وحدت کار انسان است که صرفاً همچون تقسیم کار تلقی می شود زیرا ماهیت اجتماعی فقط به
شکل متضاد خویش یعنی در شکل بیگانگی پا به عرصه ی وجود می گذارد تقسیم کار پایه پای پیشرفت
تمدن افزایش می یابد >همان جا>و
سپس فرایند ظاهر شدن پول به عنوان یک معادل عام را چنین توضیح می دهد
در چار چوب تقسیم کار محصول یعنی ماده ی مالکیت خصوصی برای فرد هرچه بیشتر اهمیت یک معادل
را می یابد و از آن جا که دیگر تنها مازاد محصول خود را مبادله نمی کند و هدف تولید برای او مهم نیست به
همان ترتیب دیگر محصولات خود را با احتیاجات مستقیم خود معاوضه نمی کند . در چنین وضعی معادل به
شکل معادل پولی تبدیل می شود معادلی که اکنون نتیجه ی مستقیم کار برای کسب معاش و وسیله ی
مبادله است
و خصلت از خود بیگانه ی پول را چنین می بیند
تسلط کامل ابژه ی بیگانه بر انسان خود را در اهمیت یافتن پول نشان می دهد ابژه ی که هم نسبت به
ماهیت محصولات یعنی ماهیت ویژه ی مالکیت خصوصی و هم شخصیت مالک آن بی اعتنا است

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen