Donnerstag, 29. Oktober 2015

Die Rolle der Russland Gegen USA und der UNO

Die Rolle der Russlant und der USA- und  der UNO Die Russland war dem 
Irak seit 1972 durch einen Freundschaftsvertrag eng verbnunden.

Daß der Irak seit 1972 durch einen Freundschaftsvertrag mit der
Russland verbunden war und  die Russland seidem der weitaus
größte Waffenlieferant des Irak war,

Spielte in der USA- Politik und Legitimation überhaupt keine Rolle
wenn man davon absieht, daß sich die USA in Moskau um Geheim-
dienstliche Material über den Irak bemühten, offenbar zum Teil mit
Erfolg.

Es ist ganz offensichtlich, daß die unterschiedlichen Zielebenen
USA-Amerikanischer Politik sich gegenseitig behinderten, zum
Teil Lämten.

Sie hatte die Irakischen Streitkräfte Maßgeblich Ausgerüstet, über Hälfte 
der Irakischen Waffen Stammten aus der Russland.

Auf diese Weise war es ihr in den siebziger Jahren Gelungen, zwischen 
den Prowestlichen Ländern Türkei, Iran, Saudi-Arabien und Israel neben 
Syrien Einen Weiteren Partnerstaat zu Etablieren.
Auch wenn diese Beziehung nie Problemlos war-u.a.

Wegen des gespannten Syrisch- Irakischen verhältnisses So stellte der 
Irak doch durchaus einen wichstigen Russland Einflußfaktor im Nahen Osten
Und ein Störpotential für die USA dar, Insbesondere Weil sich dies mit guten 
Beziehungen Moskaus zur PLO Verband.

Die USA verfolgten dem gegen über Eine Politik, die Russland aus der 
Gesamtregion möglichst Herauszuhalten, bzw. auf ihre Sicheren Positionen
Zu begrenzen und Politisch zu isolieren.

Die jahrelangen und erfolgreichen Bemühungen, der Russland eine Rolle beim 
Friedensprozeß im Nahen Osten zu verwehren, belegen dieser Punkt, selbst
Wenn die USA und vor allem die Region einen hohen Preis für dieses Ziel Zahlten: 
Eine Politische Lösung Für den Irak und Syrien Konflikt und den Bürgerkrieg
Im Irak und Syrien rückte dadurch in noch Weitere Ferne.

Kann die Volks von Irak und Syrien denn nicht selbst Bestimmen, was für 
Bevolkerungs Richtig ist?
Was ist die neuesten Schreckensbotschaft, Russland und USA-Amerikaner Politiker, 
die Volks von Irak und Syrien geschockt hat?
Unsere Zeitung und Nachrichten sind jeden tag über Flüchtlinge schon ein Angriff auf 
unsere Gefühlswelt Geworden.

Die Modernen Ländern, Russland und Amerikaner Bombardieren uns täglich mit 
Schrecklichen  Verbrechen aus der ganzen Welt.

Während Wir immer mehr Korruption und Verbrechen die USA und Russland 
Bombardieren beobachten, Werden Wir jedoch auch mit einer anderen Botschaft
Bearbeiten. Mit welcher Botschaft? Richte nicht! Lebe und lass Andere Leben!

USA Politiker Interesse Großangelegte Truppenaufmarsch am Golf und der Krieg 
Gegen den Irak hatten zwar mit der Strategischen Bedeutung der Region für die 
ÖLversorgung zu tun, aber nicht auf eine So direkte und Schematische Art.

Die Zerschalgung der Irakischen Militärmaschine und Beseitigung des A-B- und
C-Waffenpotentials und der entsprechenden Forschungs und Produktionsein-
richtungen war dem gegen über ohne einen Krieg nicht zu erreichen.

Die Praktische USA-Politik beinhaltete die möglichst völige Isolierung des Iraks,
die Durchsetzung eines Internationalen Wirtschaftsembargos und die Drohung
mit Krieg. Bedeutsam war die Verschiebung des Schwergewichts von den
Wirtschaftssanktionen zur Kriegsdrohung zu einem Zeitpunkt,als durchgreifende
Wirkung ökonomischen Drucks noch überhaupt nicht eingetreten sein konnte.

Diese wichtige Akzentverschiebung war der Verschiebung der Amerikanischen
Politikziele geschuldet, Es ging ja nicht mehr allein um die Räumung Syrien
Sondern um die möglichst endgültige Ausschaltung des Iraks als Potentielle
Vormacht am Golf.

Dienstag, 27. Oktober 2015

خواص و چگونگی این اسلوب

اکنون به اسلوب قریمی تحقیق و تفکری که هگل آن را روش متافیزیک نام داده است. و (1) می پردازیم
آیا در میان اکثر مردم حرکت صیعی تر است سا سکون؟ بنظر آنها حالت عادی موجودات با آرامش
سازگارتر است یا جنبش؟
معمولاً چنین تصور میشود که سکون پیش از حرکت وجود داشته و هر چیز برای انکه بتواند بحرکت در
آید ابتدا حالت سکون داشته است. و
تورات نیز بما می گوید: قبل از آنکه جهان بدست خداوند خلق بشود, ابدیت خاموش ( یعنی سکون) وجود
داشت. و کلمات سکون و آرامش و حرکت و تغییر همواره را با نزد ماست, ولی این دو لغت آخری متر
ادف ( هم معنی) نیستند. و
حرکت, بمعنای دقیق جای بجا شدن است: سنگی که در حال افتادن است, قطاری که در حال عبور است
اینها حرکت دارند. تغییر بمعنای خاص لغت, مرحله ای را گویند از این شگل تا آن دیگری طی میشود
درختیکه برهنه شود شکل خود را تغییر میدهد بعلاوه طی حالتی را تا حالت دیگر تغییر میگویند: این هوا
دیگر قابل استنثاق نیست: این تغییر حالت است. و
بنابراین غرض از حرکت تغییر مکان است و حال آنکه منظور از تغییر دگر گون شدن حالت و شکل
می باشد ما برای گریز از هرگونه ابهامی کوشش میکنیم این وجه تمایز را مراعات و مشخص کنیم تا
هنگام مطالعه دیالکتیک ( در فصول آینده) که مجدداً بمعنای این لغات باز میگردیم
ملاحظه شد که معمولاً تصور میشود که سکون بیش از تغییر و حرکت با طبیعت وفق میدهد, و این نیز
مسلم است که ما بهتر میدانیم اشیاء را بیحرکت ولایغیر بشمریم. و
مثال: شکا یک جفت کفش زرد رنگ میخرید پس معنی که ضمیرش کرد وصله پینه می شود, تخت و
پاشنه اش را عوض می کنید, بار میگوئید: کفش زرد هایم را بپوشم و هیچ توجه نمی کنید که این کفش ها
دیگر آن کفش های اول نیست. برای شما همیشه این همان کفش زردهاست که در فلان وقت و بفلان قیمت
خریده اید به تغییراتی که بکنش ها دست داده توجه نمی کنید. در نظر شما چیزیست که بوده یکسان است.و
تغییر همواره یابی اعتنای مایلی می شود. زیرا آن را یکسان دانسته, بحوادث جدید اهمیت نمیدهیم این همان
خاصیت اول است که اصل همانندی این همانی نامیده می شود. و
بدینطریق در برابر حوادث سکون بر حرکت یکسانی بر تغییر ترجیح داده می شود. این رجحان, که شرط
اساسی سبک متافیزیک است, مفهوم و استنباط خاصی بجهان میدهد. و
انگلس می گوید. بر طبق آنجهان منجمد جلوه میکند. براینمنوال است طبیعت اجتماع و انسان. از این رو بسا
بگوش میرسد که می گویند: درزین آفتاب هیچ چیز تازه ای وجود ندارد به منظور آنکه هیچگاه تغییری دست
نمی دهد. و دنیا همواره ساکن و بیحرکت بوده است. گاه نیز از این بیان چنین نتیجه میگیرند که حوادث بطور
منظم تکرار میگردد. و
خدا جهان و مرغ و ماهی و پستاندار. را خلق میکند و کار تمام می شود. دنیا دیگر تغییر نکرده یکسان باقی
میماند از طرفی هم میگویند انسان همان است که بود گوئی آدمی هر گز عوض نشده است. و
این خطاهای جاری معمولی انعکاس همان نوع استنباطی است که در فکر و جان ما ریشه کرده و بسود
حکومتهای بورژوازی تمام میشود. و مثلاً در انتقاد اصول سوسیالیسم, برهائی که بیش از همه سرزبانهاست
آنستکه انسان خود پرس است و برای محدود کردن او نا گزیر باید بزور قوه متوسل شد و گر نه بی نظمی و
هرج و مرج حکمفرما خواهد شد این نتیجه همان استنباط متافیزیکی است که میخواهد طبیعت و انسان ثابت
و راکد باشد. و
بدیهی است که اگر ناگهان امکان زندگی در شرائط کمونیسم برای ما حاصل شود. به این معنی که بتوان
حوائج افراد را بتناسب احتیاجات مرتفع کرد, نه بنسبت کاری که انجام بدهند, هجوم و یورشی بسوی خاموش
کردن هوس ها آغاز خواهد شد و چنین اجتماعی دیگر نخواهد توانست پایدار بماند. ولی با تمام اینها, اجتماع
کمونیستی یعنی همین و عقلانی هم این است زیرا که ما دارای استنباط متافیزیکی عمیق هستیم و تصور
می کنیم که بشر آینده حتی در زمان های دور عیناً بشر امروزی خواهد بود. و
حاصل آن که وقتی ادعا می شود که اجتماع سوسیالیستی یا کمونیستی قابل دوام نیست زیرا که انسان خود
پرست است و فراموش می کنند که با تغییر اجتماع آدمی نیز تغییر خواهد کرد: هر روز راجع به اتحاد
جماهیر شوروی انتقاداتی بگوش میخورد که دال بر مشکلات ذهنی مدعیان است, و علتش آنستکه این اشخاص
دارای تفکر متافیزیکی بوده جهان و مافیا را از دریچه آن تماشا می کنند. از میان امثله گوناگونی می توان شاهد
گرفت به این یکی قناعت میکنیم. و

Montag, 26. Oktober 2015

اساساً شما ملاحظه کنید

آیا ولایت فقیه رهبر ایران در کارها ولی فقی خود استخاره می کرد؟ شما هیچ شنیده اید که ولی فقی
ایران استخاره کرده باشد؟ 1؛ ممکن است بگویید او ولایت فقیه مردم ایران بوده و هست؟ و همه چیز
را می دانست و احتیاج به استخاره نداشت. من هم او را می گزارم بکنار. آیا پس از مرگ خمینی
ولایت فقیه رهبر ایران اصحابش در کارها ی خود استخاره می کردند, یا می نشستند و عقلها و
فهمهای خود را بکار می انداختند و با هم شور می کردند؟ آیا کدام یکی از اینهاست؟
اگر بنا بود مردم کارهای خود را با استخاره راه اندازند و نیک و بد و سود و زیان را با استخاره
تشخیص دهند چرا خدا به ایشان عقل می داد؟ عقل برای همین است که مردم نیک و بد و سود و زیان
خود را با آن تشخیص دهند. و
تو گویی کتاب ولایت فقیه رهبر ایران فال است که پیاپی باز کنند و ببینند فلان کار خوب خواهد در
آمد یا بد؟ بجای آنکه به احکام ایدئولوژی ولی فقی رهبر ایران عمل کنند آنرا کتاب فال گردانیده اند. و
از همه چیز استفاده می کنند. و
شنیدنی است که منت هم می گزارند: برویم با خدا هم شور کنیم؛ تو گویی خدا در آنجا نشسته که فلان
حاجی ایرانی برود و شور کند: خدایا معامله قند شکر بکنیم یا نه؟
فلان خان برود و اجازه بخواهد: خدایا دختر را به شوهر بدهم یا نه؟.. ببینید اینها شایسته شأن خداست؟
اگر یک پسر با پدرش این رفتار را کند, زود بیاید و بپرسد آقا جان آب بخورم یا نه ؟.. آقاجان نان بخورم
یا نه؟.. آن پدر عصبانی شده تشر خواهد به پسر زد: پسرک مگر خودت شعور نداری؟ پس خدا آن شعور
را برای چه به تو داده؟ کاری را که به خودتان شایسته نمی شناسید به خدا شایسته می شناسید. و
تنها خدا می داند که این استخاره چه صدمه هایی به مردم ایرانی زده است. هزارها دختر ایرانی که
خواستکار خوب داشته پدر احمقش چون پایبند استخاره بوده و استخاره خوب نیامده دختر بدبخت گردیده.و
هزارها مرد که در کارهای خود بجای آنکه عقل و فهم را بکار اندازد و سود و زیان آنها را درک کند
اختیارش را به دست دانه های تسبیح داده و خود را و خاندانش را به فلاکت انداخته. و
یک شخص دوکاندار شیرازی همین بلا سرش آمده؟ آقا قربانت بروم, شما از سرگذشت من خبر می دهید
شما اگر ادعای نبوت کنید من باید بپذیرم. اینها که شما می گویید سرگذشت من است. همین بلا بسر خود
من آمده. اجازه بدهید برایتان نقل کنم: و
شغل من در اینجا اجاری داری است یک ده کوچکی در نزدیکی های کازرون اجاره کرده ام. الان هم
می خواهم بروم آنجا. دوسال پیش پارچه ده آباد بود. صاحبش می خواست به من اجاره دهد. رفتیم و گفتگو
کردیم و قرار شد برویم و اجاره نامه بنویسیم یک نفر هم می خواست با من شریک شود. دور از جناب, و
خر مقدسی به کله من زد با خود گفتم: بهتر است با خدا هم شور کنیم؛ آخوندی هست مدعی است که
استخاره های او همه اش راست می آید. رفتیم پیش او . از کتاب ولایت فقیه رهبر ایران استخاره کرد و گفت
مشهدی ایدئولوژی عذاب آمد , بسیار بد است. من مجبهور شدم معامله را ول کردم. آن شریکم طالب شد که
خودش تنهایی اجاره کند. او هم رفت و استخاره کرد. برای او بسیار خوب آمد. رفت معامله را تمام کرد و
دوسه ماه نگذشت که غله رو به ترقی گذاشت و الان آن شخص از برکت همان معامله دارای سیصد میلیارد
تومان ثروت شده. اتومبیل خریده باغ های زیادی خریده و چند ویلاء و خانه ساخته و لباس های شیک
می پوشد شب و روز در عیش و خوشگذارانی است. بچه های من هر وقت که بچه های او را در اتومبیل
شخصی پدرشان می بینند می آیند در خانه و به من ایراد گرفته می گویند: پس چرا شما اتومبیل نمی خرید؟
می گویند: او اجاره دار است شما هم اجاره دارید پس چرا او اتومبیل دارد باغ دارد شما ندارید؟ بدبخت
بچه های من نمی دانند که پدر مرا استخاره در آورده است. و
بارها به خدا گله کرده می گفتم خدایا مگر من بنده تو نبودم؟ مگر بتو اطاعت نمی کردم؟ پس چرا آن معامله
 را برای من صلاح ندانستی؟ چرا راضی نشدی که بچه های من هم سوار اتومبیل بشوند و دلخوش باشند؟
بارها این ایراد را می گرفتم. و
روزی رفتم پیش همان آخوند این حرفها را پیش او زدم. گفت به کارهای خدا ایراد نباید گرفت. یقین صلاح
تو نبوده که ثروتمند شوی. شاید اگر ثروتمند شده بودی طغیان می کردی مرتکب معصیت می شدی خدا در
کتاب ولایت فقیه رهبر ایران می فرماید بسیاری از بندگان من هستند که اگر مستغنی شوند طغیان خواهند کرد

گفتم: آقا آخوند مگر شریک من که استخاره برایش خوب آمد طغیان نکرده؟ مرتکب معصیت نمی شود؟ الان
او هر شب در یک باغی با رفقای خود بساط تریاک قمار و عرق می گسترد, هر شب جنده بازی می کند, با
زور پول دخترهای معصوم را فریفته به راه فحشا می کشد, پس چرا خدا نخواست او را از طغیان حفظ کند؟
این چه سری است؟
از این حرف من بدش آمد. ولی باز بنای نصیحت را گزارده گفت: آقا مشهدی, کارهای خدا را نمی شود فهمید
بلکه شما مقرب در گاه او هستید و خواسته است که شما را از معاصی حفظ کند تا خانه آخرتتان آباد باشد ولی
آن یکی را نخواسته و او را بسر خود رها کرده. این مقام بلندی است که خدا بنده خود را بسر خود رها نکند؟

آن وقت شروع کرد برای من حدیثها خواند. دلیل آورد که ائمه ما همیشه دعا می کردند که خدا آنها را بسر خود
رها نکند. یک عبارت ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران هم خواند که در یادم مانده: ولا تکلنی الی نفسی ابداً

با این حرفها سر مرا پیچاند. ولی راستش را بگویم عقده از دل من بیرون نمی رفت. با خود می گفتم: چه شده
که من بنده مقرب خدا هستم و او نیست. من اگر بنده مقرب خدا هستم خدا می خواست به من ثروت دهد آن وقت
از طغیان هم حفظ کند. مگر آدم که ثرتمند شد مجبور است طغیان کند؟ از کجا معلوم که اگر من ثروتنمد بودم
دست بینوایان نمی گرفتم, به مردم احسان نمی کردم؟
اینها همیشه در قلب من بود. از شما چه پنهان, در عالم خود از خدا رنجیده گاهی هم سخنان بی ادبانه می گفتم
ولی حالا می بینم موضوع ربط به خدا نداشته. هر چه بوده از نا فهمی خودم بوده. ولی من هم گناه نداشتم. خدا
از تقصیر من بگذارد. و
من نمی دانم امروز آفتاب از کجا در آمده. امروز بخت با من یاری کرده که شما را پیدا کرده ام. این حرفها را
که شما می گویید باید با آب طلاء نوشت. تعجب من در آن است که چرا علمای ما اینها را نفهمیده اند؟
من نیز در جواب به سخنان آن آقا مشهدی گفتم: علمای شما چه چیز را تا حال فهمیده اند که اینها را بفهمند. و

Freitag, 23. Oktober 2015

نواقص ماتریالیسم قبل از مارکس

برای درک تکامل ماتریالیسم و بهتر دیدن نواقص و معایب اولیه آن, هرگز نباید از نظر دور داشت که
ماتریالیسم با علوم همبستگی دارد. و
در آغاز امر, ماتریالیسم از علم جدا بوده و من و شما جهت این فلسفه نتوانست بیک کرشمه خود را
مورد قبول قرار دهیم. و
برای اثبات صحت  ماتریالیسم دیالتیک پیدایش و پیشرفت علوم ضرورت داشت. ولی این تقاضا بیس
قرن بطول انجامید, در این فاصله طولانی, ماتریالیسم تحت نفوذ علوم و بخصوص تفکر علمی قرار
گرفت علوم اختصاص و مستقل نیز هر چه توسعه یافتند ماتریالیسم را تحت تأثیر قرار دادند. و
از این لحاظ است که: ماتریالیسم در قرن گذشته مقصود قرن هجدهم است بیش هر چیز ماشینی
مکانیست؛ بود زیرا در این دوره تنها مکانیک اثقال قانون سیستم؛ سیر کواکب, و حرکت زمین خلاصه
مکانیک وزن یا ثقل از علوم طبیعی به نتایجی رسیده بود علم شیمی هنوز بطوز کودکانه ای معتقد بقوه
سیال سوزنده بود. شیمی بیولوژی ( حیات شناسی) هنوز در ایام شباب بود ساختمان گیاه و جانور با
خامی زیادی از روی دلائل کاملاً مکانیکی مطالعه میشد. و
ماتریالیستهای قرن هجده انسان را ماشین میدانستند, همچنان که دکارت حیوانات را ماشین کار می دانست
انگلس ماتریالیسم پس از ایندوره زمستانی که باید آن را با قرون وسطای مسیحیت, برابر شمرد از تکامل
بطی و طولانی علوم بیرون پیدید می آید. و
بزرگترین خطای این دوران آنستکه جهان را بمنزله دستگاه ماشینی بزرگ میدانند و همه چیز را بر حسب
قوانین مکانیک میسنجد بظاهر تکامل را یک حرکت ماشینی ساده می پنداشتند و حساب می کردند که هر
حادثه ای دائماً تکرار میگردد. صورت ماشینی موجودات را میدیدند ولی صورت زنده آنها را نمیدندند. از
همین رو این ماتریالیسم را مکانیک یا ماشینی میگویم. و
یک مثال بزنیم. فکر را چگونه توجیه میکردند؟ به این شکل فکر از مغز می تراود همچنانکه صفراء از
جگر! وماتریالیسم مارکس بر عکس سلسله معلومات دقیقی بدست میدهد. افکار ما تنها از مغز تراوش
نمیکند. باید دید چرا ما بپاره ای عقاید بیش از دیگر آنها رغبت داریم اینجاست که آشکار میگردد که میحط
اجتماع و امثالهم. افکار ما را گلچین میکند. حال آنکه ماتریالیسم مکانیکی مغز را فقط بمتزله یک دستگاه
ماشینی میپندارد. و
اینکه پدیده های شیمیائی و عضلانی و عواملی از این نوع منحصراً با مکانیک انطباق داده شده گواینکه
قوانین مکانیک تأثیر قطعی در آنها داشته باشد, و یا آنکه قوانین عالتیری جایگزین مرتبه مکانیک گردد
از محدودیت افکار مخصوص و اجتناب ناپذیر دوره ماتریالیسم کلاسیک فرانسه ناشی شده است. و
این اولین خطای عمده ماتریالیسم قرن هجده بود. نتایج اشتباه آن بود که تاریخ مفهوم کامل خود را از دست
می دهد به این معنی که تکامل تاریخی و مترقی معنای خود را از دست می دهد این ماتریالیسم تصور
میکرد که جهان تکامل نداشته تاریخ تکرار میشود و برای انسان و حیوان هم تکامل وجود ندارد. و
این ماتریالیسم با کمی ظرفیت خود تا حدی برای جهان قائل به نشو و نما بوده و تا حدی هم دنیا را از ماده
قابل تکامل تاریخی میداند. این با پایه علوم طبیعی و روش متافیزیک در آن عصر متناسب بود یعنی طبق
نتایج این اسلوب جنبه متدد دیالکتیکی پیدا میکرد این ماتریالیسم طبیعت را اسیر یک حرکت دائمی
میدانست ولی این حرکت بما بر مفهوم آنروز پر گاروار بود, یعنی که از جای خود حرکت نداشت و همواره
نتایج یکسانی از آن حاصل میشد( فریرباغ ) این دومین اشتباه این ماتریالیسم شمرده میشود. و
سومین خطا این بود که آن فلسفه از هر چیز بیشتر خاصیت مشاهده داشت و به نقش عمل انسان در جهان
و اجتماع توجه کافی نداشت ماتریالیسم مارکس بما می آموزد که تنها نباید دنیا را تفسیر کرد بلکه باید آنرا
تغییر شکل دهد. و

انسان تاریخ عامل مؤثری است که توانائی دادن تغییرات را دارد. عمل کمونیست های روس نمونه بارزیست
از عمل انسان که نه تنها در ایجاد شروع و کامیابی انقلاب قدرت بخرج میدهد بلکه از 1918 ببعد سوسیالیسم
را در میان مشکلات عظیم پایدار و استوار نگهدارد. و
ماتریالیسم قبل از مارکس این نحوه عمل انسان را استنباط نمیکرد. و در ایندوره گمان میرفت که انسان
محصول میحط میباشد. حال آنکه مارکس بما یاد میدهد که میحط ساخته انسان است. بنابراین انسان محصول
انسان است نه میحط, چنانچه میحط به انسان فشار می آورد باید میحط و اجتماع را تغییر داد یعنی که میتوان
خود را تغییر داد. و
پس ماتریالیسم قرن هجده کاملاً جنبه مشاهد داشته, زیرا از تکامل تاریخی اشیاء بی خبر بوده است, و چاره
هم جز این نبود, زیرا که اطلاعات علمی در زمینه شناخت جهان و موجودات, از آنچه که روش پوسیده
ماوراء ائطبیعه متافیریک داشت چیز بیشتری دارا نبود


Donnerstag, 22. Oktober 2015

Iran Evin-Gefängnis

Iran Regierung Velayate Faghih Gott von Iran, Zwei Männer in Uniform, Militärisch 
Organe wie Revolutionswächter( Pasdaran )Sicherheitskräfte Sind als 
Unterdrückungsmaschinerie des Iran System Gebildet Worden, stehen über mir 
und Beobachten mich tag und nacht scharf.

Einer von ihnen hat einen langen schwerzen Stock, Der andere ein Gewehr.
Ich bin in Schwierigkeiten.ich sitze in einem völlig Leeren Raum auf dem Boden, 
Er ist Staubig und Rissig, und in seiner Mitte entdecke ich einen dunklen Fleck.

Es ist sehr kalt, und ich habe schon lange kein Wasser mehr zu trinken bekommen. 
Ich weiß nicht Genau, wie lange, denn ich habe meine Uhr nicht Mehr und auch 
Meine sonstige Habe nicht.

Ich bin vor vielen Stunden mit dem  Buss in Teheran gekommen.
Ich stand mit meinem Persönal Ausweiß auf dem Straße und Wartete auf die Familien
Zwei Männer fragen mich?
Woher kommen sie?
Ich komme aus Nord!
Was haben sie in Nord gemacht?
Ich war bei Familien viele Monaten?
Die Zwei Männer Tauschten Blick und befahlen, zu Warten, Während sie etwas überprüften. 
Dann wurde ich hierher ins Evin-Gefängnis von Teheran gebracht.

Es wurde einst vom Velayate Faghih erbaut und wird Derzeit von der Meistgehassten 
Organisation des Landes Iran Betrieben, der Iranischen Geheimpolizei Paramilitärische 
Truppen wie Basidji-Miliz sind.


ارزش ماتریالیسم

پیدایش ماتریالیسم در یونان را از آنجهت مورد مطالعه قرار دادیم که برای علم مبنائی بوده است.و
بر حسب این اصل که هر جا علم باشد, ماتریالیسم وسعت میگیرد, در عرض تاریخچه چند نکته
زیر مشاهده می شود. و
یک- در قرون وسطی توسعۀ مختصر علوم, وقفه ماتریالیسم
دو- در قرن هفدهم, بموازات پیشرفتهای درخشان علوم ماتریالیسم نیز توسعه پیدا می کند
ماتریالیسم قرن هچجده فرانسه نتیجۀ مستقیم همین ترقیات علمی است. و
سه- در قرن نوزدهم, با اکتشافات گوناگون و مهم ماتریالیسم نیز بدست مارکس و انگلس بکلی تغییر
می کند. و
چهار- امروز علوم در کشور ایران بوضع شگفت آوری تکامل مییابد و ماتریالیسم پابپای آن جلو میرود
چنان که دیده می شود مبرزترین دانشمندان اسلوب ماتریالیسم دیالکتیک را در مطالعاتشان بکار می برند
بنابراین ریشه و اصل ایده آلیسم و ماتریالیسم کاملا از یکدیگر جداست, و میتوانیم مبارزات این دو فلسفه
را در سراسر تاریخ ملاحظه کنیم, مبارزاتی که هم اکنون نیز ادامه داشته و تنها جنبه دانشگاهی ندارد. و
این مبارزه که در طول تاریخ وجود داشته مبارزه علم و جهل مبارزه دو جریان مختلف بوده است. یکی
انسان را دست و پا بسته بسوی جهالت می کشاند, دیگری, برعکس در رهائی انسان می گوشد و میخواهد
علم را جای گزین جهل کند. و
این مجادله گاهی هم بصورت ولایت فقیه رهبر ایران در آمده از آنجمله در دوران انکیزیسیون (1) که
میتوان از بین هزار قربانی ها بطور نمونه نام گالیله (2) را برد. و
یک- انکیزیسیون در لغت بمعنای تفتیش دقیق مغرضات است, از لحاظ تاریخی محاکمی را گویند که در
ایام قرون وسطی و قرون جدید, در پاره ای از کشور های ایدئولوژی دین جمهوری اسلامی ایران و
 قانون اساسی با قوانین ولایت فقیه رهبر ایران مشاهده داشت. و همچنان دوران مسیحی, برای تفتیش
عقاید مذهبی ایجاد شد. و
در سال 1183 محکمه روحانی شهرورون فرودن در ایتالیا بکشیش ها چون گالیله چرخیدن زمین را
تصدیق داشت, و این کشف تازه با متن تورات و گفته های ارسطو تطبیق نمیکرد بدین معنی که دیگر کره
زمین نمی توانست مرکز عالم باشد, فقط یک نقطه از دستگاه جهان میشد, و ناچار حدود افکار وسعت پیدا
میکرد. ناگزیر بایستی برای این اکتشافات فکری بشود. و
چگونه؟؟؟
برای نگهداری مردم در قید جهل, محکمه ای از روحانیون تشکیل و گالیله محکوم بشکنجه میشود و در
ملاء عام باید از گفته خود عذر بخواهد این یک نمونه از مبارزه جهل با علم است. و
برای نگهداری شهروندان ایرانی در کشور ایران قید از جهل ولایت فقیه محکمه ای از سپاه پاسداران
تشکیل و دانشجویان مبارز و گروه آزادیخواه مبارز محکوم بشکنجه و اعدام میشوند و ملاء عام باید گفته
خود غذر بخواهد این یک نمونه از مبارزه جهل با علم است. و
اختیار داد که بخالفین مذهب مسیحی را وادار به قبول ایدئولوژی دین کند و این آغاز یک رشته جنایات
ننگین تاریخی شد که بدست روحانیون صورت میگرفت گر گوار نهم در 1233 محکمه ای برای منکوب
ساختن عقاید ضد کاتولیک تشکیل داد. و
در قرن سیزدهم این سازمان که علناً آزادی عقیده را از بین میبرد, در ایتالیا و بخصوص اسپانیا برقرار
شد در این کشور اخیر است که ترکمادا و خیمه نز دو تن از شکنجه دهند گان نامی ببهانه های مذهبی و
بقصد استقرار استبداد و سلطنت هزاران بیگناه را سوزانیدند این محاکم در سال 1808 به دست ناپلئون
اول جمع شد ولی در سال1814 با شدتی بیشتر بر قرار گشت و تا سال 10034 به آدم کشی های مذهبی
خود ادامه داد: مترجم. و
دو- کالیله ریاضی دان, ستاره شناس, و فیزیک دان ایتالیائی است قانون تساوی حرکت در زمان از
اکتشافات اوست ( همین قانون است که ساعتهای آویزدار دیواری را بوجود آورد) میزان الحراره تر از و
بنابر این علماء و فلاسفه زمان را ما باید در شمار مبارزین علم با چهل بدانیم و توجه داشته باشیم که
کسانی که از علم دفاع می کنند, هر چند پی گیر هم نباشد, طرفدار ماتریالیسم می شوند, چنانکه دکارت با
عقاید خویش افکاری را ایجاد کرد که به ماتریالیسم نیرو بخشید. و
باید دانست که این جنک تاریخی همیشه جنبه تئوریک نداشته بلکه جنبه های اجتماعی و سیاسی هم پیدا
کرده است طبقات حاکمه همواره جانب جهالت نگهمیدارند, ولی علم حالت انقلابی داشته و به آزادی بشر
مساعدت می کند. و
بورژوازی در این میدان وضع خاصی دارد, در قرن هجده که بورژوازی تحت سلطه طبقه فئودال است
از علم طرفداری می کند آنسیکلوپدی را بما عرضه می دارد. در قرن بیست که بورژوازی تحت سلطه
طبقه فئودال است, از علم طرفداری می کند, آنسیکلوپدی را بما عرضه میدارد. در قرن بیست که
 بورژوازی طبقه مسلط است در جنگ قوانین مربوط به وزن اصول جدید حرکت و نقل از اکتشافات دیگر
او شمرده میشود, اولین عدسی ستاره شناسی را او ساخت و بکمک آن حرکت وضعی کره ماه را کشف کرد
این مطالعات او را با کوپرنیک در موضوع سیستم زمین هم عقیده کرد و چون عقاید خود راجع به حرکات
زمین انتشار داد( 1633) در سن هفتاد سالگی بدست روحانیون و متدینین به محکمه جلب شد. این داشمند را
وادار بزانو زدن و غذر خواستن کردند. معروفست که او در ضمن عذر خواستن با انگشت پا مینویسد
ولی با وجود این زمین میچرخد گالیله که تا 1642 تحت نظر بود و سرانجام با کوری مرد. مترجم.و
علم و جهل بسبکی وحشیانه تر از پیش جانبدار جهل میشود. و
فاشیسم را ملاحظه باید کرد. و
اینک برای ما روشن است که ماتریالیسم پیش از مارکس نقش قابل ملاحظه ای را ایفاء کرده و دارای
اهمیت تاریخی بسیار است و در ضمن کشمکش علم و جهل توانسته برای عالم یک مفهوم کلی بدست دهد
که با ایدئولوژی  دین ولایت فقیه رهبر ایران یعنی, جهل منافات داشته باشد. و
در اثر همین تکامل کوشش های پی در پی ماتریالیسم است, که شرایط رای شکستن ماتریالیسم دیالکتیک
فراهم می گردد. و

Dienstag, 20. Oktober 2015

آخر او قبول ندارد که ناهنجار است

این نوشته های  تو نشان می دهد که به چیزهائی که من می نویسم گوش نمی دهید. انگار ذهنتان جاهای دیگر
.مشغول به کار است. نوشته های من  ارتباطی به خواندن یا نخواندن کتاب ها ندارد
ببین جانم نوشته های که برای اینجا دوستان نوشتم که خوب خوانده باشید به من حرف بد بزنی و تمام باید
.رابطه مان را با یک موضوع تمام کنیم بعد برویم به موضوع دیگر
.من داشتم می نوشتم هر یک از ما باید به خودمان بپردازیم . شما این را خوانده اید
خوب بعد از خواندن چه کردی؟ این نوشته چه  تأثیری در شما گذاشت, یا چه تغییری در نحوۀ نگرش شما ایجاد 
کرد؟ آیا چیزی را که نوشتم قبول داری؟ و اگر قبول داری فرق قبول داشتن با قبول نداشتن آن چیست؟ اینها در
عمل باید فرقی داشته باشند. آیا بعد از قبول ارتباط فکرتان را با شخصیت و رفتار و کردار دیگران قطع کردی و
یکپارچه و با تمامیت فکرتان به شما برگشتی؟ اگر بر نگشته باشی بین نوشتن یا ننوشتن من و قبول یا عدم قبول تو
چه فرقی وجود دارد؟  و اگربرنگشته ای باید تکلیفان را با همین موضوع که هم آنرا قبول داری و هم بر اساس آن
 .قبول عمل نمی کنید
 روشن کنیم؟
بنظرم لازم است که ما بجای هر کاری یک مقدار جدی بشویم ما آدم هائی ایرانی جدی هستیم با خودمان
اما نه با دولت جمهوری اسلامی ایران نیستیم. شما یک موضوعی را از احمد کسروی بمن می گوئی
و من هنوز به آن عمل نکرده نشان ندادم با وجود منطقی بودن موضوعی که بمن گفته ای می گویم خوب حالا
موضوع بعدی را بگو. و این موضوع بعدی را بگو پایانی ندارد. لااقل 1400 سال است که نویسنده ها دارند 
در مورد همین موضوع می نویسند. من تو یک کتاب صد جلد کتاب هزاران نکته در این موضوع می خوانیم
 .و می شنویم, ولی بی آنکه به یکی از آنها عمل کنیم, به جستجوی کتاب و موضوع دیگری می افتیم
آیا این بی معنی نیست؟
من و تو شیعه ایم. پیشوای ما شیعیان, رهبر ما ولایت فقیه رهبر ایران علی خامنه ای هم شیعه  برای شهروندان 
ایرانی است, هزار و چهارصد سال پیش فرمودند در گذشته و آینده زندگی نکن. و
ما هزار و چهارصد سال است که لاینقطع بدنبال موضوعات دیگر هستیم بی آنکه همین یکی را عمل کرده باشیم. و
اگر به یک موضوع عمل نکنیم چه دلیلی دارد که به موضوع بعدی عمل کنیم؟ مسلماً عمل نمی کنیم. هفصد سال پیش
پرنده به صیاد گفت وقتی به آن دو پند عمل کردی بیا تا پند سوم را بگویم و هفصد سال است صیاد بجای  عمل کردن
به آن دو پند در جستجوی پند سوم است. و
حالا تو پند سوم را می خواهی, یا چگونگی عمل کردن به آن دو پند را؟ مسئله من و تو پند سوم نیست, مسئله عمل
 نکردن به آن دو پند است. و
حالا با این حرف ها گوش می کنی, یا حواست پیش پند سوم است؟
آخر من...و
آخر من ندارد..و
اجازه بدهید..و
نه اجازه نمی دهم پرنده پند سوم را نگفت و رفت. و
برای اینکه اصلاً پند سومی وجود ندارد , پند سوم در دو پند دیگر نهفته است. و تو حرف و سئوالت هر چه باشد, از
نظر محتوا در باره پند سوم است. و نا آرامی و هراس آلودگی ذهن ناشی از اندیشه شدن است. و
اگر تو به شدن نیندیشی و نتیجتاً ذهنت به آینده نرود شتابزدگی و هراس آلودگی از آن حذف می شود؛ و در آنصورت
مسئله موجود را با آرامش می پاید. نگاه کردن ذهن به پند اول و دوم نگاه به واقعیت است؛ و اندیشیدن به بند سوم یک
اندیشه ایده آلیست, تصوری و انتزاعی است. و


سرچشمه ایده آلیسم

هر گاه این فلسفه موفق شده است, تاریخ خود را با  دین ایدئولوژی ولایت فقیه رهبر ایران سازش
دهد علت آنست که ایده آلیسم زائیده شده و پیدایش یافته ایدئولوژی دین ولایت فقیه شمرده
می شود. و
لنین در این باب فورمولی دارد که باید مورد مطالعه قرار گیرد. ؛ایده آلیسم جز صورت شسته
رفته ایدئولوژی دین چیز دیگری نیست؛  مفهوم این جمله آنستکه, ایده آلیسم منویات خود را با
سلوبی نرم تر از ایدئولوژیک دین ولایت فقیه  بیان می کند. ایدئولوژی دین ولایت فقیه میگوید
جهان زاده روحی است که بر فراز ظلمات موج میزده است, ذات باری جسمیت ندارد, بعد او را
 زبان دار کرده برایش موجودیت قائل می شود و اینطور افکار جامد را تحویل ما شهروندان
ایران می دهد بر ما واضح است, که این ادعا, در حقیقت امر بهمان مرحله و نظر ایدئولوژی دین
ولایت فقیه رهبر ایران می کشد, اما صورتی فریبنده که بخود ایدئولوژی دین ولی فقی نمی رسد. و
از این رو ایده آلیسم را باید صورت مصفائی از ایدئولوژی دین دانست بعلاوه زیرکانه تر از
ایدئولوژی دین است, زیرا فلاسفه ایده آلیست میتوانند در مباحثات خود مسائل را پیش بینی کرده, و
دامها بهسترانند. فیلونوئوس, در مباحثات بر کلی, همین معامله را با هیلاس بینوا می کنند. و
ولی این گفتار که ایده آلیسم از ایدئولوژیک دین مشتق شده است, چیزی جزوارونه کردن مطلب
نیست و ما باید آنرا روشن کنیم. و

منشا پیدایش ایدئولوژیک دین ولایت فقیه رهبر ایران
انگلس پاسخ صریحی به این موضوع می دهد؛ ایدئولوژیک دین ولی فقی ناشی از عقل محدود و
قاصر شهرواندان ایرانی است. و
این حد و جهل در مورد ایرانی  یعنی بشر اولیه شامل دو قسمت می شود  در باره طبیعت, جهل در
باره خود. هنگام مطالعه تاریخ انسانهای بدوی همواره باید متوجه دو نکته بود. و
در یونان باستان, که به نظر ما دارای تمدن عالی بوده و امروز نیست. این جهل و نادانی بشکل
کودکانه ای جلوه می کند. بویژه وقتی میبینیم شخصی مانند ارسطو فکر می کرد: کره زمین ثابت و
مرکز جهان است و سیارات گرد آن می گردند. و
ارسطو عده این ستارگان را 46 عدد می داند, که بر سقف آسمان میخکوب و ثابت هستند و بطور دسته
جمعی بدور زمین میچرخند بعلاوه یونانی ها فکر می کردند جهان از چهار عنصر ساخته شده: آب, و
خاک, و باد, میسر است, و همینطور آتش. و
یونانیها, از انسان نیز بسیار بی خبر و بی اطلاع بوده اند, زیرا که بعمل اعضای بدن آگاه نبوده اند, از
جمله گمان می کردند که قسمتی از عمل هضم را مغز انجام می دهد. و
جائیکه دانشمندان یونانی که ما آنها را بسیار پیش و می دانیم تا این پایه جاهل بافند پس وای بجهل
مردمی که میلیون ها سال قبل از ایشان میزیسته اند؟ وقوع بشر اولیه بطبیعت و خودشان از حد جهل و
نادانی تجاوز نداشته است اما با این احوال, همین مردم در مقام توجیه و تفسیر امور بوده اند. مدارکی که
از بشر اولیه بدست است, جمله میرساند که آنها بیش از هر چیز سرگرم مسئله خواب بوده اند ما در
فصل اول متذکر شدیم که چگونه خواب را بوجود جفت تعبیر می کند. و
برای این جفت در ابتداء جسم سبک و بدون شفاف قائل بودند که وجود مادی داشت. پس از سالها این
تصور حاصل شد که انسان در جسم خود دارای عنصر جسمانی است که پس از مرک باقی می ماند. و
یعنی همان روح در زبان لاتن. دم را میرساند, دم با آخرین نفس. در همان لحظه تسلیم روح جسم را
ترک می کند به این معنی که جفت تنها می ماند. و
در قرون وسطی راجع بروح ایسپریت افکار عجیب و غریبی وجود داشت. چون می پنداشتند که جسم
فر به دارای روح نا چیز, و جسم لاغر دارای روح بزرگ است, از همین رو تارکین دنیا روزه های
طویل المده و پی در پی می گرفتند تا روحی بزرگ پیدا کنند, و برای روح مسکن فراخ فراهم آورند. و
بنفر اولیه پس از اعتقاد به جفت شفاف بی جزم روح عنصر روحانی زندگی پس از مرک خدایان را
خلق می کند.و در ابتداء امربه موجوداتی قادر تر از انسان و دارای ذات قائل بودند, ولی اندک اندک
به اعتقاد خدایان گرائیدند که تنها بصورت ارواح تواناتر از انسان شناخته شدند بدین نحو پس از خلق
خدایان متعدد, که هر یک عملی معینی را انجام می دادند, مانند یونان باستان کار به اختراع خدای واحد
کشید یکتاپرستی به این معنای کشور ایران ولایت فقیه رهبر ایران خدای شهروندان ایران به شکل
بوجود آمد. اکنون بخوبی ملاحظه می شود که ریشه ایدئولوژی دین ولایت فقیه رهبر ایران حتی
بصورتی که امروز وجود دارد از جهل دروغ و نادانی آب می خورد. و
بنابر این ایده آلیسم زائیده شعور محدود و جهالت بشری است و حال آنکه ماتریالیسم با زوال این
محدودیت ها پیدایش مییابد. و
در تاریخ فلسفه ما شدهد کشمکشهای دولت جمهوری اسلامی ایران هستیم ایده آلیسم و ماتریالیسم هستیم
یکی از افتخارات ماتریالیسم که به آن حیثیت و منزلت بسزا می دهد همین است که این فلسفه خواستار
دریدن پرده های جهل ولایت فقیه رهبر ایران و سپاه پاسداران و بسیج های بیشعوری هستند. و






Montag, 19. Oktober 2015

Gregor Gysi, im Galore

Sagt Gregor Gysi, Der Mann der wie kaum ein anderer im Politikbetrieb
Polarisiert, weiß um die Vorbehalte gegenüber seiner Partei und zeigt sich
Auch im Galore-Gespräch von Seiner unberechenbaren Seite,
Ganze vier Tage nach dem Interview verkündet er, dass er den Fraktions-
vorsitz abgeben wird, ein Thema, über das er sich vorher bedächtig
Ausgeschwiegen hat.
Den Prinzipien der Linken möchte er natürlich trotzdem treu bleiben, Und
So formulieert Gysi mit gewohnter rhetorischer Gewandtheit und Sinn für
Die Pointe Antworten auf all die Fragen, die sich viele Potenzielle Wähler
Nur zaghaft zu stellen trauen.
 Dass der Persönliche Genuss dem ( Sozialismus ) nicht im Wege stehen
Wird, ist nur ein Teil seiner Botschaft, die auch zukünftig ihre Adressaten
Finden wird: Leute, die sich nicht gönnen, gönnen in aller Regel auch anderen
nichts und sind mir schon deshalb unheimlich, Und Leute, die nicht genießen
Können, haben auch gar nicht den Wunsch nach Genuss für Andere.

Sagt Gregor Gysi, Auch Linke neigen dazu Verbote auszusprechen.
Ich wünsche mir, dass wir eine Partei des Erlaubens Wären.???????????????
Durchsetzen können, was Ihnen in der gegenwärtigen Politik fehlt.
Ich hätte Prinzipiell sehr viel Spaß daran, wenn immer alle meiner Meinung
Wären.( Laucht ) Nein, das war ein Witz, Man braucht ja auch den Widerspruch
Ohne finde ich, dass die Atomsphäre bei uns in der Partei im Augenblick eigentlich
Ganz angenehm ist.
Natürlich ist das immer unterschiedlich, schließlich hat sich Die Linke in Ost und
West ganz anders entwickelt.
Aber das Wichtigste ist, dass man immer versteht, warum die einen so sind und die
Anderen so, Das Problem bei vielen Menschen besteht darin, dass sie so in sich
Verliebt sind, dass sie sich gar keine Gedanken mehr darüber machen, weshalb
Andere eigentlich anders denken, Und ich behaupte, diese Fähigkeit ein Stück
Weit zu besitzen.
Was nicht heißt..
Dass ich mich nicht mag, wollen Sie sagen? Stimmt. ( Lacht ) Aber es gibt schon
Auch genügend Momente, in denen ich mich gar nicht leiden kann.
Passiert Ihnen das häufiger als Politiker oder als Privatmann?
Schon mehr als Privatmann, Aber es auch im  Bundestag so, dass ich ziemlich
Genau weiß, wann meine Rede gut war und wann ich sie verschenkt habe.
Dann setze ich mich hin und bin richtig sauer auf mich.


ماتریالیسم قرن هیجده

این ماتریالیسم بوسیله فلاسفه ای که هم مبارزه و هم نویسنده قابل بودند دفاع و نگهبانی شد, اینها همواره
تأسیسات اجتماعی و ایدئولوژی دینی را مورد حمله قرار دادند, تئوری را با عمل آموختند, و پیوسته بر
علیه حکومت دیکتاتور مبارزه کردند و گاهی هم به زندان به استیل افتادند. و
اینان هستند که آثار خود را درانسیکلوپدی بزرگ ( دائرۀ المعارف) گرد آوردند و برای ماتریالیسم سمت
جدیدی نشان دادند. بعلاوه تأثیربسزائی هم کردند زیرا این فلسفه همانطور که انگلس می گوید: ایمان طبقه
جوان فهمیده بوده. در تاریخ فلسفه فرانسه این تنها عصری است که فلسفه ای با خواس فرانسوی در بین
مردم واقعاً رسوخ پیدا کرده است. و
دیپرو متولد سال 1713, در شهر لانکر, که به سال 1783 در پاریس مرد, بانی این جنبش بود. چیزی که
تاریخ بورژوا مسکوت می گذارد, آنست که او قبل از مارکس و انگلس, بزرگترین متفکر مادی بوده است
لنین درباره دیدرو میگوید. او تا حدود ماتریالیسم کنونی ( دیالکتک ) پیش آمده است. و
او یک سرباز حقیقی است, که پیوسته با وضع اجتماعی و گنبد و کلیسا در نبرد بود, در سیاه چالها نیز
زندانی شد. بورژوازی در تاریخهای خود در این باره خیلی مکروریا بکار برده است. و
مباحثات دیدرو با دالامبور: برادرواده رامو, ژاک معتقد بسر نوشت, را باید مطالعه کرد تا دانست تأثیر
دیدرو در ماتریالیسم تا چه اندازه است. و
در نیمه اول قرن نوزدهم بمناسبت حوادث تاریخی ماتریالیسم یک قدم عقب نشینی می کند. بورژوازی کلیه
کشور ها تبلغیات وسیعی بنفع ایده آلیسم و ایدئولوژی دین شروع می کند, در همین اوقات است که می بینیم
این اعتقادات مادی در میان فلاسفه ایده آلیست آلمان مورد قبول فریرباخ واقع می شود و مجدداً ماتریالیسم
را با همان صورت بر تخت می نشاند, ( انگلس) و هر چند او چیزی تازه ای برای ماتریالیسم نمی آورد, و
اما بطریق عملی و صحیحی اصول ماتریالیسم را که بدست فراموشی سپرده شده بود تجدید کرده فلاسفه
زمان را تحت تأثیر خود می گیرد. و
در قرن نوزدهم بمرحله ای میرسیم که پیشرفت وسیعی در علوم حاصل میشود بخصوص این سه اکتشاف
را باید در نظر گرفت: سلول قانون بقاء انرژی, و قانون تکامل ( داروین). این اکتشافات
به ( مارکس و انگلس ) و که تحت تأثیر فویرباخ بودند, اجازه داد ماتریالیسم را توسعه داده و به صورت
امروزی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک در آوردند. ما بر سبیل اختصار تاریخچه ماتریالیسم قبل از مارکس را
بررسی کرده ایم. و
باید دانست که اگر ایشان در نکات بسیاری با ماتریالیسم قبل از خود موافق هستند از طرفی هم بنواقص و
اشتباهات عدیده آن توجه داشته اند برای درک تغییراتی که این دو نفر در ماتریالیسم قبل از مارکس داده اند
واجب است این نواقص و اشتباهات را بشناسیم تا به بینیم بچه صورت در آمده است. بنابراین باید ناگزیر
ماتریالیسم قبل از مارکس و انگلس را مورد مطالعه قرار دهیم. و
بعد از ذکر متفکرین متعددی که به پیشرفت ماتریالیسم کمک کرده اند چنانچه در صدد کشف جهت این
پیشرفت نباشیم و ندانیم چرا تکامل به اینصورت یا آن صورت در آمده تاریخ فلسفه ماتریالیسم ناقص خواهد
بود. بخصوص به ماتریالیسم قرن هجدهم میپردازیم, زیرا در این دوره است که جریانات گوناگون این فلسفه
بیک نتیجه میرسد. و
بنابراین به مطالعه خطایای این ماتریالیسم و معایب آن می پردازیم اما از آنجا که هیچوقت نبایست مسائل را
یک طرفه گرفت بلکه بر عکس بطور مجموع باید قضاوت کرد, مزایاش را نیز علاوه می کنیم. و
ماتریالیسم دیالکتیک به مناسبت نارسائی معلوماتی علمی مجبور بمتار که شده اکتشافات و ترقیات علمی
ضروری بود. و
پیش از آنکه مطالعه تکامل موجودات امکان داشته باشد لازم بود که قبلاً خود آن موجود شناخته شود. و
بستگی تام ماتریالیسم و علم اینجا نمایان می شود که علم به این فلسفه اجازه می دهد تا خود را جوان کرده
بر اصول مستحکم تر و علمی تری بصورت ماتریالیسم دیالکتیک یعنی ماتریالیسم مارکس و انگلس استوار
سازد.  بنابراین موضوع ماتریالیسم در کنار علم وجود پیدا می کند با اینحال اگر در جستجوی یافتن منشاء
ماتریالیسم باشیم ناچار باید دانست که ایده آلیسم از کجا ناشی است. و


Freitag, 16. Oktober 2015

ماتریالیسم در کشور فرانسه

از زمان دکارت ( 1650-1596 ) میتوان یک جریان کاملا مادی در فرانسه تشخیص داد. دکارت تأثیر
 بسزائی دراین, این فلسفه هات اما از آن حرفی در میان نیست. و
در این عسر که تفکر فئودالی بسیار نیرومند بود و در علوم نیز رخنه داشت و تحقیق و مطالعه بطریقی
صورت میگرفت که در بالا گفته شد, دکارت برعلیه این اسلوب بمیدان مبارزه آمد. و
ایدئولوژی فئودالی آن طرز تفکری را میگویند که می خواهد انسان را بدو دسته: نجباء و عوام, قسمت
کند. نجباء دارای همه گونه حقوقی باشند, و سایرین دارای هیچ چیز. این طرز تفکر حتی به علوم هم
سرایت کرده بود, به این معنی کسانی حق تحصیل علم داشتند که با یک مشت امتیاز بدنیاء آمده باشند
تنها آنها بودند که لیاقت و شایستگی فهم و درک این مسائل را داشتند, دکارت برعلیه این برهان قیام کرده
و گفت: چیزی که در دنیا بهترین صورت بین مردم تقسیم شده هوش و فراست است؛ و بنابراین همه در
برابر علم متساوی الحقوق می شوند. و
 از طب زمان هم انتقاد بجائی می کند نمایشنامه مریض خیالی مولیرانعکاس همان انتقادات دکارت است
او می خواهد این علم واقعی بشود, و بر تحقیق و مطالعه طبیعت استوار باشد و آنچه که تا آنزمان آموخته
می شد و تنها به ارسطو و سن توماس مستند, بوده بدوریخته شود. و
دکارت در آغاز قرن هفده یعنی یکقرن پیش از انقلاب کبیر میزیست, بنابراین می توان درباره او حکم کرد
که از دنیائی که در حال فنا بوده بیرون شده و به دنیائی که در شرف پیدایش بوده است, گام نهاده و همین
وضع باعث شده که دکارت میانجی باشد, هم خواستار بنیان نهادن یک علم مادی باشد, و هم در عین حال
ایده آلیست و خواهان نجات دادن  ایدئولوژی دین, در عصر او وقتی می پرسیدند, حیوانات برای چه زنده
هستند؟ گاملاً بر طبق حکمت الهی پاسخ می دادند: زیرا حیات آنها روی یک اصل و مسببی است برعکس
دکارت استدالال می کرد که حیات جانوران برای آنست که از ماده ساخته شده اند, بعلاوه تصدیق داشت
که حیوانات بجز ماشینهای گوشتی و عضلانی چیز دیگری نیستند, مثل سایر ماشینها که از آهن و چوب
ساخته شده اند. و
بعلاوه فکر می کرد که این هر دو فاقد احساس می باشند, تا بجائی که پیروان فلسفه او, در دیر پور روایال
در ایام تدریس سک ها را گاز گرفته می گفتند, طبیعت چنان درست ساخته شده, که گوئی این ها دردشان
می آید! و
بنابراین در نظر دکارت حیوانات در حکم ماشین هستند. اما انسان با حیوانات فرق دارد, زیرا به عقیده او
دارای روح است. و
افکاری که دکارت تکمیل و دفاع کرده است, از یک سو یک جریان فلسفی کاملاً مادی و از سوی دیگر یک
جریان ایده آلیستی بوجود آورد. و
از آنها که رشته عقائد دکارت را دنبال کرده اند باید لامتری
یک- این صومعه که مخصوص زنان بود در 1204 در شوروز ساخته شد و در سال 1625 به پاریس انتقال
یافت. بعدها دانشمندان منزوی گرد آن جمع شده بتدریس دستور و منطق پرداختند. از قبیل نیکول آرتو ساسی
این دیر بعدها بدست لوئی چهارده بسته شد . مترجم لامتری( 1751-1709) را اسم برد. او همین بحث حیوان
ماشینی را گرفته تا انسان می کشاند. انسان چرا ماشین نباشد,؟ و در تشریح روح اینطور میپندارد که روح نیز
ماشینی و افکار و حرکات مکانیکی است. و
در این دوره است که ماتریالیسم انگلستان با افکار لاک به فرانسه رسوخ می کند. الصاق این دو جریان باعث
پیدایش ماتریالیسم کاملتری می شود که اکنون توضیح میدهیم. و

Deutscher Bundestag, Asylrecht

Deutscher Bundestag
Grundgesetz für die Bundesrepublik Deutschland.
Atrikel 16a
(Asylrecht)
(1) Politisch Verfolgte genießen Asylrecht.
(2) Auf Absatz 1 kann sich nicht berufen, wer aus einem Mitgliedstaat der
Europäischen Gemeinschaften oder aus einem anderen Drittstaat einreist,
In dem die Anwendung des Abkommens über Rechtsstellung der Flüchtlinge
und der Konvention zum Schutze der Menschenrechte und Grundfreiheiten
Sichergestellt ist.
Die Staaten außerhalb der Europäischen Gemeinschaften, auf die die Voraussetzungen
des Satzes 1 zutreffen, werden durch Gesetz, das der Zustimmung des Bundesrates
Bedarf, bestimmt.
In den Fällen des Satzes 1 Können aufenthaltsbeendende Maßnahmen unabhängig von
Einem hiergegen eingelegten Rechtsbehelf vollzogen werden.
(3) Durch Gesetz, das der Zustimmung des Bundesrates bedarf, können Staaten
Bestimmt werden.
Bei denen auf Grund der Rechtslage, der Rechtsanwendung und der allgemeinen
Politischen Verhältnisse gewährleistet erscheint, daß dort weder Politische
Verfolgung noch unmenschliche oder erniedrigende Bestrafung oder Behandlung
Stattfindet.
Es wird vermutet, daß ein Ausländer aus einem solchen Staat nicht verfolgt wird,
Solange er nicht Tatsachen vorträgt, die die Annahme begründen, daß er entgegen
Dieser Vermutung Politisch verfolgt wird.
(4) Die Vollziehung aufenthaltsbeendender Maßnahmen  wird in den Fällen des
Absatzes 3 und in anderen Fällen, die offensichtlich unbegründet sind oder als
Offensichtlich unbegründet gelten, durch das Gericht nur ausgesetzt, wenn
Ernstliche Zweifel an der Rechtmäßigkeit der Maßnahme bestehen: der Prufungs-
umfang kann eingeschränkt werden und verspätetes Vorbringen unberücksichtigt
Bleiben. Das Nähere ist durch Gesetz zu bestimmen.




Mittwoch, 14. Oktober 2015

ماتریالیسم قبل از مارکس, یونان باستان

ماتریالیسم انگلستان: پدر حقیقی ماتریالیسم انگلستان و جمله علوم تجربی جدید, بیکن است. در نظر او
علوم فیزیک و طبیعیات علم واقعی است, و فیزیک به تنهائی قسمت اصلی آنرا تشکیل می دهد. و
بیکن در مطالعه علوم بانی مکتب تجربه شناخته شده است, پیش او نکته مهم, آنست که علم در کتاب
بزرگ طبیعت مطاله شود و این از آنجهت جالب توجه است که در عصری گفته شده که علم را در
کتاب های تحقیق می کردند که ارسطو از قرن ها پیش یاد گار گذاشته بود. و
بطور مثال برای مطالعه فیزیک اینطور عمل می شد راجع بیک موضوعی جملاتی از ارسطو یاد
می گرفتند و با کتابهای سن توماس داکن, که الهی دان بر گی بود مقایسه میگردند. استاد هم تفسیر
مخصوصی نمیکرد و از افکار خود چیزی نمی گفت نهایت به کتاب ثالثی استناد میجست که از این
هر دو اسم برده باشد. و
این بود معنای علم در قرون وسطی که معروف است به سکولاستیک: این علم را کتابی باید گفت
زیرا فقط در کتاب مطالعه می شد. بیکن برعلیه این جریان میگوید باید در کتاب بزرگ طبیعت بمطالعه
پرداخت. در ایندوره این سئوال مطرح بود: افکار ما از کجا آمده؟  ادراک از کجا ناشی شده؟ هر یک از
ما افکاری داریم, مثل فکری که در پاره خانه داریم. ماتریالیستها می گویند فکر خانه از آنجهت پیدا شده
که خانه هائی موجود است ایده آلیستها معتقد بودند که فکر خانه از خدا آمده. بیکن بچنین کسی می گوید
فکر همواره وجود داشته است زیرا آدمی میدید و اشیاء را احساس میکرده, اما همین را باز هم
نمیتوانست اثبات کند. و
تا آنکه لاک 170-1632 موفق شد ثابت کند که افکار چگونه از تجربه به حاصل می شود او نشان داده
که هر فکری از تجربه به حاصل شده و تنها تجربه است که ایجاد فکر می کند. و
فکر نیز قبل از اختراع آن بمغز بشر رسیده زیرا که در ضمن تجربه از تنه درخت یا تخته سنگ همین
استفاده می برده است. و
در نیمه اول قرن هیجدهم, ماتریالیسم انگلستان, با افکار لاک, وارد فرانسه شد, زیرا بموازات آنکه در
انگلستان این فلسفه بسبک خاصی توسعه می یافت, در کشور فرانسه نیز ماتریالیسم بجریان افتاده است. و

Dienstag, 13. Oktober 2015

شیر تنها و خورشید تنها

احمد کسروی
شیر تنها و خورشید تنها
آدمیان از باستان زمان در کارهای خود از پیکره جانوران و دیگر چیزها سود می جسته اند چنین پیداست که در این درفش ویژه 
شاهان می بوده و این است با زر و سیم و دُر و گوهر آراسته و در گنجینه نگاهش می داشته اند, و از گفته های فردوسی توان
پنداشت که هم در آن زمان, درفشهای دیگری با پیکره های جانوران و خورشید و ماه در میان سپاه می بوده. زیرا فردوسی در
.داستان رستم و سهراب از زبان هجیر نامهای یکایک سرداران ایران را می برد و درفش او را می ستاید

یکی زرد خورشید پیکر درفش
سرش ماه زرین غلافش بنفش
زده پیش او پیل پیکر درفش
به نزدش سواران زرینه کفش
یکی شیر پیکر درفش بنفش
درخشان گهر در میان درفش
درفشش ببین اژدها پیکر است
بر آن نیزه بر شیر زرین سر است
یکی گرگ پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده زرین سرش
درفشش پس پشت پیکر گر از
سرش ماه سیمین و بالا دراز

نیز در داستان کیخسرو شعرهایش درباره درفشها سروده که بسیاری همان ستایشهای بالایی است و این است همه آنها را نیاورده تنها 
.چند شعر را می نویسیم

یکی ماه پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده تابان سرش
درفشی بر آورده پیکر پلنگ
همی از درفشش بیازید چنگ
یکی پیکر آهو درفش از برش
بدان سایه آهو اندر سرش
درفش پس و پشت پیکر همای
همی رفت چون کوه رفته ز جای

فردوسی شاهنامه را از روی کتابهای باستان که از زمان ساسانیان مانده بود سروده و می توان باور داشت که این ستایشها در 
.باره درفشها نیز از آن کتابهاست


Montag, 12. Oktober 2015

اکنون این سئوال را مطرح کنیم

می خواهم به تو خواننده بگویم به هوش باش و ذهنت را آلوده به تعّصب نکن. نمی گویم حرف مرا بپذیر, فقط
.بدون پیش داوری و قضاوت رد یا قبول به آنچه می گویم گوش کن

فرض کنیم چنین باشد. بعد می خواهی چه نتیجه ای بگیری؟ تا زمانی که اخلاق خود را بوسیله تعبیر و بصورت 
یک رؤیا مردمی می کند. شناخت نمودهای آن چه درد را دوا می کند؟ تو اگر هزار سال هم نمودها و تجلیات این 
,زندان داخل کشوری که آزادی بیان نیست قوانین کشور به اخلاق ما نزدیک نیست, زندگی رؤیائی ما را بشناسی 
.هرگز از آن خارج نخواهی شد

از این طرف تو می شناسی از آنطرف خود یعنی زندان بوسیله تعبیر گسترده تر می شود. تو باین نکته اساسی 
.توجه نداری که آنچه را داری می شناسی تعبیر خودت است
اکنون این سئوال را مطرح کنیم که در آن سی پنج سال حکومت ولایت فقیه جمهوری اسلامی 
ایران [خودکاوی] و ظاهراً خودشناسی, چه فعل و انفعالی در ساختمان روانی شما و ما صورت می گرفته است که 
من آنرا به حساب بهبود و پسرفت توجه من و دیگران می گذاشته ام؟ بررسی این موضوع نکاتی را که تا اینجا 
.توضیح دادیم روشنتر می کند

شکی نیست که همه ما در هر جریانی یک شخصیت مجلل اجتماعی و سیاسی جستجو می کنیم. از اول که وارد روابط
اجتماعی شده ایم همین را مهمترین  هدف زندگی به ما القاء کرده اند. بعد از آشنائی با سیستم ایدئولوژِی امروز ایران 
.چیزی که بیش از همه توجه مرا و  شما را جلب کرده است

.حرف هائی است که درباره مهر طلبی و خصوصیات حقیرانه این تیپ گفته می شود. برای کسی که تشنه شخصیت است
این جنبه است که باید بآن بپردازد البته ایدئولوژیک ولی فقیه بارها متذکر شده است که خصوصیات هر سه تیپ ایرانی را 
.عصبی و ناسالم کرده است

ولی کسی که در بند یک شخصیت مجلل است, در جریان[خودکاوی] عملا فقط به خصوصیات مهر طلبانه و بعد
عزلت طلبانه شخصیت خود توجه می کند؛ و تحت عنوان خودشناسی شروع می کند به [عیب یابی] زیرا در این دو
.و سه تیپ شخصیتی بیش از تیپ برتری طلب است در جریان [عیب یابی] احساس هر انسان ایرانی یک احساس
دوگانه است. من وقتی این مطلب را می خواندم که مهمترین نیاز مهرطلب جلب محبت و حمایت دیگران است و درازاء
.جلب محبت حاضر است هر بهائی بپردازد

و مهمترین بهائی که پردازد گذاشتن از استقلال بیان و آزادی قلم است, یا این است که درازاء محبت دیگران تمام وقت و
زندگی و پول خود را وقف آنها می کند و اسم این کار را می گذرد خدمتگزار بودن, فداکار بودن و سخاوتمند بودن, و 
.می دیدیم که همه این جریانات دقیقاً در مورد صادق است دچار ذوق زدگی ناشی از کشف شناخت شدیم