احمد کسروی
شیر تنها و خورشید تنها
آدمیان از باستان زمان در کارهای خود از پیکره جانوران و دیگر چیزها سود می جسته اند چنین پیداست که در این درفش ویژه
شاهان می بوده و این است با زر و سیم و دُر و گوهر آراسته و در گنجینه نگاهش می داشته اند, و از گفته های فردوسی توان
پنداشت که هم در آن زمان, درفشهای دیگری با پیکره های جانوران و خورشید و ماه در میان سپاه می بوده. زیرا فردوسی در
.داستان رستم و سهراب از زبان هجیر نامهای یکایک سرداران ایران را می برد و درفش او را می ستاید
یکی زرد خورشید پیکر درفش
سرش ماه زرین غلافش بنفش
زده پیش او پیل پیکر درفش
به نزدش سواران زرینه کفش
یکی شیر پیکر درفش بنفش
درخشان گهر در میان درفش
درفشش ببین اژدها پیکر است
بر آن نیزه بر شیر زرین سر است
یکی گرگ پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده زرین سرش
درفشش پس پشت پیکر گر از
سرش ماه سیمین و بالا دراز
نیز در داستان کیخسرو شعرهایش درباره درفشها سروده که بسیاری همان ستایشهای بالایی است و این است همه آنها را نیاورده تنها
.چند شعر را می نویسیم
یکی ماه پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده تابان سرش
درفشی بر آورده پیکر پلنگ
همی از درفشش بیازید چنگ
یکی پیکر آهو درفش از برش
بدان سایه آهو اندر سرش
درفش پس و پشت پیکر همای
همی رفت چون کوه رفته ز جای
فردوسی شاهنامه را از روی کتابهای باستان که از زمان ساسانیان مانده بود سروده و می توان باور داشت که این ستایشها در
.باره درفشها نیز از آن کتابهاست
شیر تنها و خورشید تنها
آدمیان از باستان زمان در کارهای خود از پیکره جانوران و دیگر چیزها سود می جسته اند چنین پیداست که در این درفش ویژه
شاهان می بوده و این است با زر و سیم و دُر و گوهر آراسته و در گنجینه نگاهش می داشته اند, و از گفته های فردوسی توان
پنداشت که هم در آن زمان, درفشهای دیگری با پیکره های جانوران و خورشید و ماه در میان سپاه می بوده. زیرا فردوسی در
.داستان رستم و سهراب از زبان هجیر نامهای یکایک سرداران ایران را می برد و درفش او را می ستاید
یکی زرد خورشید پیکر درفش
سرش ماه زرین غلافش بنفش
زده پیش او پیل پیکر درفش
به نزدش سواران زرینه کفش
یکی شیر پیکر درفش بنفش
درخشان گهر در میان درفش
درفشش ببین اژدها پیکر است
بر آن نیزه بر شیر زرین سر است
یکی گرگ پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده زرین سرش
درفشش پس پشت پیکر گر از
سرش ماه سیمین و بالا دراز
نیز در داستان کیخسرو شعرهایش درباره درفشها سروده که بسیاری همان ستایشهای بالایی است و این است همه آنها را نیاورده تنها
.چند شعر را می نویسیم
یکی ماه پیکر درفش از برش
به ابر اندر آورده تابان سرش
درفشی بر آورده پیکر پلنگ
همی از درفشش بیازید چنگ
یکی پیکر آهو درفش از برش
بدان سایه آهو اندر سرش
درفش پس و پشت پیکر همای
همی رفت چون کوه رفته ز جای
فردوسی شاهنامه را از روی کتابهای باستان که از زمان ساسانیان مانده بود سروده و می توان باور داشت که این ستایشها در
.باره درفشها نیز از آن کتابهاست
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen