این ماتریالیسم بوسیله فلاسفه ای که هم مبارزه و هم نویسنده قابل بودند دفاع و نگهبانی شد, اینها همواره
تأسیسات اجتماعی و ایدئولوژی دینی را مورد حمله قرار دادند, تئوری را با عمل آموختند, و پیوسته بر
علیه حکومت دیکتاتور مبارزه کردند و گاهی هم به زندان به استیل افتادند. و
اینان هستند که آثار خود را درانسیکلوپدی بزرگ ( دائرۀ المعارف) گرد آوردند و برای ماتریالیسم سمت
جدیدی نشان دادند. بعلاوه تأثیربسزائی هم کردند زیرا این فلسفه همانطور که انگلس می گوید: ایمان طبقه
جوان فهمیده بوده. در تاریخ فلسفه فرانسه این تنها عصری است که فلسفه ای با خواس فرانسوی در بین
مردم واقعاً رسوخ پیدا کرده است. و
دیپرو متولد سال 1713, در شهر لانکر, که به سال 1783 در پاریس مرد, بانی این جنبش بود. چیزی که
تاریخ بورژوا مسکوت می گذارد, آنست که او قبل از مارکس و انگلس, بزرگترین متفکر مادی بوده است
لنین درباره دیدرو میگوید. او تا حدود ماتریالیسم کنونی ( دیالکتک ) پیش آمده است. و
او یک سرباز حقیقی است, که پیوسته با وضع اجتماعی و گنبد و کلیسا در نبرد بود, در سیاه چالها نیز
زندانی شد. بورژوازی در تاریخهای خود در این باره خیلی مکروریا بکار برده است. و
مباحثات دیدرو با دالامبور: برادرواده رامو, ژاک معتقد بسر نوشت, را باید مطالعه کرد تا دانست تأثیر
دیدرو در ماتریالیسم تا چه اندازه است. و
در نیمه اول قرن نوزدهم بمناسبت حوادث تاریخی ماتریالیسم یک قدم عقب نشینی می کند. بورژوازی کلیه
کشور ها تبلغیات وسیعی بنفع ایده آلیسم و ایدئولوژی دین شروع می کند, در همین اوقات است که می بینیم
این اعتقادات مادی در میان فلاسفه ایده آلیست آلمان مورد قبول فریرباخ واقع می شود و مجدداً ماتریالیسم
را با همان صورت بر تخت می نشاند, ( انگلس) و هر چند او چیزی تازه ای برای ماتریالیسم نمی آورد, و
اما بطریق عملی و صحیحی اصول ماتریالیسم را که بدست فراموشی سپرده شده بود تجدید کرده فلاسفه
زمان را تحت تأثیر خود می گیرد. و
در قرن نوزدهم بمرحله ای میرسیم که پیشرفت وسیعی در علوم حاصل میشود بخصوص این سه اکتشاف
را باید در نظر گرفت: سلول قانون بقاء انرژی, و قانون تکامل ( داروین). این اکتشافات
به ( مارکس و انگلس ) و که تحت تأثیر فویرباخ بودند, اجازه داد ماتریالیسم را توسعه داده و به صورت
امروزی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک در آوردند. ما بر سبیل اختصار تاریخچه ماتریالیسم قبل از مارکس را
بررسی کرده ایم. و
باید دانست که اگر ایشان در نکات بسیاری با ماتریالیسم قبل از خود موافق هستند از طرفی هم بنواقص و
اشتباهات عدیده آن توجه داشته اند برای درک تغییراتی که این دو نفر در ماتریالیسم قبل از مارکس داده اند
واجب است این نواقص و اشتباهات را بشناسیم تا به بینیم بچه صورت در آمده است. بنابراین باید ناگزیر
ماتریالیسم قبل از مارکس و انگلس را مورد مطالعه قرار دهیم. و
بعد از ذکر متفکرین متعددی که به پیشرفت ماتریالیسم کمک کرده اند چنانچه در صدد کشف جهت این
پیشرفت نباشیم و ندانیم چرا تکامل به اینصورت یا آن صورت در آمده تاریخ فلسفه ماتریالیسم ناقص خواهد
بود. بخصوص به ماتریالیسم قرن هجدهم میپردازیم, زیرا در این دوره است که جریانات گوناگون این فلسفه
بیک نتیجه میرسد. و
بنابراین به مطالعه خطایای این ماتریالیسم و معایب آن می پردازیم اما از آنجا که هیچوقت نبایست مسائل را
یک طرفه گرفت بلکه بر عکس بطور مجموع باید قضاوت کرد, مزایاش را نیز علاوه می کنیم. و
ماتریالیسم دیالکتیک به مناسبت نارسائی معلوماتی علمی مجبور بمتار که شده اکتشافات و ترقیات علمی
ضروری بود. و
پیش از آنکه مطالعه تکامل موجودات امکان داشته باشد لازم بود که قبلاً خود آن موجود شناخته شود. و
بستگی تام ماتریالیسم و علم اینجا نمایان می شود که علم به این فلسفه اجازه می دهد تا خود را جوان کرده
بر اصول مستحکم تر و علمی تری بصورت ماتریالیسم دیالکتیک یعنی ماتریالیسم مارکس و انگلس استوار
سازد. بنابراین موضوع ماتریالیسم در کنار علم وجود پیدا می کند با اینحال اگر در جستجوی یافتن منشاء
ماتریالیسم باشیم ناچار باید دانست که ایده آلیسم از کجا ناشی است. و
تأسیسات اجتماعی و ایدئولوژی دینی را مورد حمله قرار دادند, تئوری را با عمل آموختند, و پیوسته بر
علیه حکومت دیکتاتور مبارزه کردند و گاهی هم به زندان به استیل افتادند. و
اینان هستند که آثار خود را درانسیکلوپدی بزرگ ( دائرۀ المعارف) گرد آوردند و برای ماتریالیسم سمت
جدیدی نشان دادند. بعلاوه تأثیربسزائی هم کردند زیرا این فلسفه همانطور که انگلس می گوید: ایمان طبقه
جوان فهمیده بوده. در تاریخ فلسفه فرانسه این تنها عصری است که فلسفه ای با خواس فرانسوی در بین
مردم واقعاً رسوخ پیدا کرده است. و
دیپرو متولد سال 1713, در شهر لانکر, که به سال 1783 در پاریس مرد, بانی این جنبش بود. چیزی که
تاریخ بورژوا مسکوت می گذارد, آنست که او قبل از مارکس و انگلس, بزرگترین متفکر مادی بوده است
لنین درباره دیدرو میگوید. او تا حدود ماتریالیسم کنونی ( دیالکتک ) پیش آمده است. و
او یک سرباز حقیقی است, که پیوسته با وضع اجتماعی و گنبد و کلیسا در نبرد بود, در سیاه چالها نیز
زندانی شد. بورژوازی در تاریخهای خود در این باره خیلی مکروریا بکار برده است. و
مباحثات دیدرو با دالامبور: برادرواده رامو, ژاک معتقد بسر نوشت, را باید مطالعه کرد تا دانست تأثیر
دیدرو در ماتریالیسم تا چه اندازه است. و
در نیمه اول قرن نوزدهم بمناسبت حوادث تاریخی ماتریالیسم یک قدم عقب نشینی می کند. بورژوازی کلیه
کشور ها تبلغیات وسیعی بنفع ایده آلیسم و ایدئولوژی دین شروع می کند, در همین اوقات است که می بینیم
این اعتقادات مادی در میان فلاسفه ایده آلیست آلمان مورد قبول فریرباخ واقع می شود و مجدداً ماتریالیسم
را با همان صورت بر تخت می نشاند, ( انگلس) و هر چند او چیزی تازه ای برای ماتریالیسم نمی آورد, و
اما بطریق عملی و صحیحی اصول ماتریالیسم را که بدست فراموشی سپرده شده بود تجدید کرده فلاسفه
زمان را تحت تأثیر خود می گیرد. و
در قرن نوزدهم بمرحله ای میرسیم که پیشرفت وسیعی در علوم حاصل میشود بخصوص این سه اکتشاف
را باید در نظر گرفت: سلول قانون بقاء انرژی, و قانون تکامل ( داروین). این اکتشافات
به ( مارکس و انگلس ) و که تحت تأثیر فویرباخ بودند, اجازه داد ماتریالیسم را توسعه داده و به صورت
امروزی یعنی ماتریالیسم دیالکتیک در آوردند. ما بر سبیل اختصار تاریخچه ماتریالیسم قبل از مارکس را
بررسی کرده ایم. و
باید دانست که اگر ایشان در نکات بسیاری با ماتریالیسم قبل از خود موافق هستند از طرفی هم بنواقص و
اشتباهات عدیده آن توجه داشته اند برای درک تغییراتی که این دو نفر در ماتریالیسم قبل از مارکس داده اند
واجب است این نواقص و اشتباهات را بشناسیم تا به بینیم بچه صورت در آمده است. بنابراین باید ناگزیر
ماتریالیسم قبل از مارکس و انگلس را مورد مطالعه قرار دهیم. و
بعد از ذکر متفکرین متعددی که به پیشرفت ماتریالیسم کمک کرده اند چنانچه در صدد کشف جهت این
پیشرفت نباشیم و ندانیم چرا تکامل به اینصورت یا آن صورت در آمده تاریخ فلسفه ماتریالیسم ناقص خواهد
بود. بخصوص به ماتریالیسم قرن هجدهم میپردازیم, زیرا در این دوره است که جریانات گوناگون این فلسفه
بیک نتیجه میرسد. و
بنابراین به مطالعه خطایای این ماتریالیسم و معایب آن می پردازیم اما از آنجا که هیچوقت نبایست مسائل را
یک طرفه گرفت بلکه بر عکس بطور مجموع باید قضاوت کرد, مزایاش را نیز علاوه می کنیم. و
ماتریالیسم دیالکتیک به مناسبت نارسائی معلوماتی علمی مجبور بمتار که شده اکتشافات و ترقیات علمی
ضروری بود. و
پیش از آنکه مطالعه تکامل موجودات امکان داشته باشد لازم بود که قبلاً خود آن موجود شناخته شود. و
بستگی تام ماتریالیسم و علم اینجا نمایان می شود که علم به این فلسفه اجازه می دهد تا خود را جوان کرده
بر اصول مستحکم تر و علمی تری بصورت ماتریالیسم دیالکتیک یعنی ماتریالیسم مارکس و انگلس استوار
سازد. بنابراین موضوع ماتریالیسم در کنار علم وجود پیدا می کند با اینحال اگر در جستجوی یافتن منشاء
ماتریالیسم باشیم ناچار باید دانست که ایده آلیسم از کجا ناشی است. و
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen