مارکس از وجود اجتماعی برای ما صحبت می کند باید دید مقصودش از این اصطلاح چیست؟ وجود
.اجتماعی بوسیله شرایط زندگانی که در اجتماع انسانی وجود دارد مشخص و شناخته می شود
.وجدان افراد سازنده شرائط مادی نمی باشد, بلکه این شرائط است که وجدان افراد را بوجود می آورد
منظور از شرائط مادی زندگانی کدامست؟ در اجتماع, غنی و فقیر وجود دارد, شیوه اندیشه این دو
.گروه متفاوت است, حتی در باره یک مسئله واحد یکسان نمی اندیشند
سوار شدن در یک واگن زیرزمینی, برای یک آدم بیچاره و بیکار, جنبه تفننی لوکس دارد ولی برای
.آدم اعیانی که اتومبیل سواری داشته, نگبت بار است
افکاری که آن بینوا در مترو پیدا می کند مربوط بواگنی است که او سوار شده یا مربوط است بفقر
.خودش, مسلم است که بفقر او مربوط است فقر و بینوائی عبارتست از شرائط زندگی او
اینک باید دید چرا در دنیا غنی و فقیر وجود دارد که در نتیجه شرائط زندگی بشر مختلف باشد؟
گروهی از مردم که دارای شرائط مادی مشترک باشند تشکیل طبقه میدهند, ولی مفهوم طبقه بفقر و
.غنا اطلاق نمی شود
پروله تری که بیش از یک بورژوازی در آمد دارد باز هم پروله تر است, و اگر در خدمت ارباب باشد و
در زندگی هم تامین و استقلال نداشته باشد باز هم جنبه پرولتاریائی
.او کم یا زیاد نمی شود
شرائط مادی زندگی منوط بپول در آوردن نیست. بلکه بکار و حرفه اجتماعی مربوط است, اینجاست
.که می بینیم
.انسان موجد تاریخ هستند. عمل انسان برحسب میل او صورت می گیرد این میل ناشی از افکار آنهاست
.افکار افراد زاده شرائط مادی زندگی است یعنی شرائطی که بطبقه معینی اختصاص دارد
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen